حرفهایم بدون رودربایستی

شاگرد از استاد پرسید عشق یعنی چی ؟
استاد به شاگرد گفت برو به گندم زار و پرپشت ترین خوشه را بیار
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت:
استاد پرسید: چه آوردی ؟
با حسرت جواب داد:هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به
امید پیداكردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.
استاد گفت: عشق یعنی همین...!
شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست ؟
استاد به سخن آمد كه : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش
كه باز هم نمی توانی به عقب برگردی...
شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهی با درختی برگشت .
استاد پرسید كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین
درخت بلندی را كه دیدم، انتخاب كردم. ترسیدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی
برگردم .
استاد باز گفت: ازدواج هم یعنی همین...!
و این است فرق عشق و ازدواج


آرامش زندگی من 
گم شده لابه لای انگشتان مردانه ات


مرد من کیست؟

مردمن ازآن مردهایی است که

هیچ طورنمیتوانی عصبانی اش کنی
مردمن ازآن مردهایی است که
وقتی عصبی هستی
وقتی صدایت را به رویش بلندکردی
دراوج آرامش به رویت میخندد
وبه آغوشت میکشاند
وآرام درگوشت میگوید
خودتو ناراحت نکن عزیزم


من فسقلی ترازآنم که بانوی توباشم
توآقایی کن ومردم مهربانم باش


برایم بمان
امدنت را یادم نیست...
بی صدا امدی بی انکه من بدانم...
بی اجازه ماندی بی انکه من بخواهم.....
اکنون با ذره ذره وجودم ماندنت را 
تمنا میکنم مهمان نا خوانده قلبم......
بمان که ماندنت را سخت دوست دارم.......

طعم بوسه هایت

♥♥دلم يك آبنبات شيرين مي خواهد♥♥
♥♥ با طعم لبهاي تو و بادكنكي صورتي پر از ♥♥
♥♥نفسهايت♥♥

امروز خراب دیشبم از بوسه
لبریز حرارت و تبم از بوسه
بر روی لبم بدوز لب هایت را
امروز که من لبالبم از بوسه

♥♥بی دغدغه همچنان تو را می بوسم ♥♥
♥♥بی بوسه عزیز! در خودم می پوسم ♥♥
♥♥آنقدر به بوسه ی تو معتادم که♥♥
♥♥یک قافیه در میان تو را می بوسم!♥♥

میچینمت حتی اگرقدم نرسد
تومیوه ممنوعه ی منی
دست وبالم ازحرف خالیست
هرچه هست تویی 
وتوحرف نداری
